مرکز تلفن. محلی که به تلفن مرکزی اختصاص دارد که یا بدانجا روندو مکالمات تلفنی را انجام دهند و یا با تلفن از آنجا خواهند که تلفن تقاضاکننده را با تلفن طرف مقابل متصل سازد تا ارتباط تلفنی برقرار شود. و نیز محلی که بدانجا مراجعه کنند و خواهند که شخص مورد نظر را که در نقطۀ دیگری سکونت دارد بمرکز آن نقطه دعوت نمایند و با تقاضاکننده مکالمه کند. رجوع به تلفن شود
مرکز تلفن. محلی که به تلفن مرکزی اختصاص دارد که یا بدانجا روندو مکالمات تلفنی را انجام دهند و یا با تلفن از آنجا خواهند که تلفن تقاضاکننده را با تلفن طرف مقابل متصل سازد تا ارتباط تلفنی برقرار شود. و نیز محلی که بدانجا مراجعه کنند و خواهند که شخص مورد نظر را که در نقطۀ دیگری سکونت دارد بمرکز آن نقطه دعوت نمایند و با تقاضاکننده مکالمه کند. رجوع به تلفن شود
مکتب و مدرسه. (آنندراج). جای درس و تحصیل و مدرسه. (ناظم الاطباء) : معلم خانه چشمش چه رسم آورد در عالم که طمع افتاد موران را سلیمان رافریبیدن. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 435)
مکتب و مدرسه. (آنندراج). جای درس و تحصیل و مدرسه. (ناظم الاطباء) : معلم خانه چشمش چه رسم آورد در عالم که طمع افتاد موران را سلیمان رافریبیدن. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 435)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرشاه به این محل کوچانده شده اند. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان قالیبافی. این دهستان از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده است و 10598 تن تقریبی نفوس دارد. قراء مهم آن دهکده سهل آباد و مختاران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرشاه به این محل کوچانده شده اند. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان قالیبافی. این دهستان از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده است و 10598 تن تقریبی نفوس دارد. قراء مهم آن دهکده سهل آباد و مختاران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جهان نیستی. عالم قبل از وجود، عالم بعد از وجود: خلوت خود ساز عدم خانه را بازگذار این ده ویرانه را. نظامی. هستی او تا به عدم خانه بود نقش وجود از همه بیگانه بود. امیرخسرو (از آنندراج)
جهان نیستی. عالم قبل از وجود، عالم بعد از وجود: خلوت خود ساز عدم خانه را بازگذار این ده ویرانه را. نظامی. هستی او تا به عدم خانه بود نقش وجود از همه بیگانه بود. امیرخسرو (از آنندراج)
جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین). خانه نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه پسران مجرد. خانه بی اغیار عزبی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : با ثنای تو عقد بسته بهم در عزب خانه عیسی مریم. سنائی. نفس نباتی ار به عزب خانه بازشد عیبش مکن که مادر بستان سترون است. انوری. باد ازو ناردانه کرده جدا چون عزب خانه های زنبور است. ؟ (از تاج المآثر). برسم جوانان نوخاسته عزب خانه و خلوت آراسته. نزاری قهستانی
جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین). خانه نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه پسران مجرد. خانه بی اغیار عزبی را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : با ثنای تو عقد بسته بهم در عزب خانه عیسی مریم. سنائی. نفس نباتی ار به عزب خانه بازشد عیبش مکن که مادر بستان سترون است. انوری. باد ازو ناردانه کرده جدا چون عزب خانه های زنبور است. ؟ (از تاج المآثر). برسم جوانان نوخاسته عزب خانه و خلوت آراسته. نزاری قهستانی
دیوانخانه. (غیاث اللغات). جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه. و آن را در عرف هندوستان ’کچهری’ گویند. (آنندراج). رجوع به عمل شود: عمل خانه دل به فرمان توست زبان خود عمل دار دیوان توست. نظامی
دیوانخانه. (غیاث اللغات). جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه. و آن را در عرف هندوستان ’کچهری’ گویند. (آنندراج). رجوع به عمل شود: عمل خانه دل به فرمان توست زبان خود عمل دار دیوان توست. نظامی
خانه ای که مرتاضان ایام چله در آن بسربرند. (آنندراج). آنجائی که در مدت روزه داشتن توقف کرده و در را بروی خود می بندند. (ناظم الاطباء). جای چله نشستن. محل ریاضت کشیدن و چله گرفتن چله نشینان. جای اعتکاف صوفیان و زهاد: به چشم کم منگر در دوات تیره دلم که چله خانه یوسف درون چاه من است. صائب (از آنندراج). بااین قد خمیده نگشتیم گوشه گیر در چله خانه ای ننشیند کمان ما. زکی ندیم (از آنندراج). رجوع به چله شود
خانه ای که مرتاضان ایام چله در آن بسربرند. (آنندراج). آنجائی که در مدت روزه داشتن توقف کرده و در را بروی خود می بندند. (ناظم الاطباء). جای چله نشستن. محل ریاضت کشیدن و چله گرفتن چله نشینان. جای اعتکاف صوفیان و زهاد: به چشم کم منگر در دوات تیره دلم که چله خانه یوسف درون چاه من است. صائب (از آنندراج). بااین قد خمیده نگشتیم گوشه گیر در چله خانه ای ننشیند کمان ما. زکی ندیم (از آنندراج). رجوع به چله شود
دهی از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز که در 7 هزارگزی خاور شبستر و 2 هزارگزی راه شوسه و خطآهن تبریز به مرند واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 389 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ماشین رو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزارگز بنام چله خانه بالا و چله خانه پایین مشهور است و سکنۀ چله خانه بالا 318 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز که در 7 هزارگزی خاور شبستر و 2 هزارگزی راه شوسه و خطآهن تبریز به مرند واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 389 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ماشین رو است. این آبادی در دو محل بفاصله 2 هزارگز بنام چله خانه بالا و چله خانه پایین مشهور است و سکنۀ چله خانه بالا 318 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)